تمام زندگی

از من پرسید: مرا بیشتر دوست داری یا زندگی را؟

گفتم زندگی را ،قهر کرد و رفت

اما ندانست که تمام زندگی ام او بود

قلب تو

میگویند بر سر هر مرده صلیبی میگذارند

تا قبرش معلوم شود تو هم صلیبی بر سینه ات آویزان کن

 چون قلب تو قبر من است

غم

وقتی از مادرم متولد شدم صدایی به گوشم رسید که می گفت من همیشه با تو خواهم بود

پرسیدم تو کیستی ؟ گفت : غم

اولش فکر کردم غم عروسکی است که با او بازی خواهم کرد

ولی بعد اینکه طعم غم را چشیدم

فهمیدم عروسکی هستم در دستان غم

...

...

...بیاموز که....

نمی دانم

نمی دانم شاید من را از تو یا تو را از من جدا کردن و شاید هیچ زمان دیگری چنان که عاشقت بودم دیگر عاشقت نشوم. شاید هم بازی روزگار دوباره مرا عاشقت کند. نمی دانم شاید ان چنان فراموش کرده باشم که هیچ عاشقی نکرده باشد شاید هم چنان به یادت بیفتم که مجنون به فکر لیلی نیفتاده باشد.نمی دانم . نمی دانم.نمی دانم. فقط ای کاش ان که می خواهد من وتو ما نشویم خانه عمرش خراب شود.