...ای کاش عاشق نمی شدم...

...............................تقدیم به بهترینم..............................

...ای کاش عاشق نمی شدم...

...............................تقدیم به بهترینم..............................

عشق را ...

 

عشق را
 می گویم
 باید این حادثه را
 از نگه سبز تو
آغاز نمود
 عشق را
 باید
 از زمزمه
بارش چشمان تو
 با واژه احساس
سرود
 و در این
 قدرت دریایی تو
 کشتی توفان زده را
 در دل امواج
سپرد
به تب حادثه غرق شدن
مردن و آغاز شدن
 به هم آوایی قلب دو پرنده
 به سبکبالی اوج
 دل سپردن
به شب هم نفسی
راغب پرواز شدن
 آری
عشق را
 باید ابراز نمود
 عشق را
 باید گفت

فصل عشق

 

دوباره کوه نگاهی به عرش خواهد کرد

دوباره سایه هم آغوش نور خواهد شد

و زمین، تشنه گاه معنی عشق

و درختان، حضور وحدت سبز

دوباره چلچله از فصل عشق خواهد گفت

دوباره واژه غزلخوان بوسه خواهد بود

و شعر، زمزمه راهوار انسانی

و دست خاطر ما حلقه های بیداری

دوباره پنجه خورشید جلوه خواهد کرد

دوباره آینه ها غرق نور خواهد شد

و زندگی طپش آشنای قلب یقین

و رنگ باور فردا طلوع آزادی

 

حسرت دیدار ...

 

مغرورم از حماسه ی ایثارت ای وطن

پرشورم از حکایت فردایت ای وطن

در آسمان عاطفه ات چون طلسم عشق 
 

ناگفته ام در این غم هجرانت ای وطن 
 

با چشم واله چون نظر اندازمت بدان 

 در اوج باورم شده ایمانت ای وطن

پیمانه می دهد گل محفل به دست ما 

 در سینه می تپد دل بیمارت ای وطن

اینک فضای دل شده در این خزان هجر

محنت سرای حسرت دیدارت ای وطن

امشب فروغ دیده به میخانه می رود 

 آنگه که عاشقم به تمنایت ای وطن